مامانِ واقعیِ پری‌چه



من نمی‌توانم بپذیرمش. نمی‌توانم بپذیرم که دستانم خواب می‌روند. باید بازی کنم. می‌خندم. شوت می‌کنم. گل می‌زنم. سرم مورمور می‌شود. باید بترسم؟ باید دچار شده باشم؟ تلفن آزمایشگاه بوق خورد و کسی جواب نداد. باید زنده بمانم. می‌ترسم. می‌ترسم. موجود غریبی توی بدنم به سر و گردن و کمرم ضربه می‌زند. می‌خواهم بخوابم و شب قبل از دهم دی بیدار شوم. آیا به اندازه کافی زندگی کرده ام؟ آیا جان کافی برای بهبودی دارم؟ آیا این‌ها همه از کرونا نشات گرفته است؟ آیا این درد واقعا
صبح از خواب کوبیدن سر یک مرد به دیوار بیدار شدم. به او گفته بودم این دمنوس را امتحان کرده ای؟ و سرش را چندین بار کوبیدم. فکم کج شده بود یا خواب می‌دیدم کج شده. بازوی چپم درد داشت. پشت سرم از درد نبض می‌زد. حالت تهوع. اورژانس، پدر حسین، بیمارستان رضوی، سیتی اسکن، چیزی نیست،ناهار بیرون، خواب، سردرد و نبض شدید پشت سر، خواب. و الان خوبم. خدایا ممنونم. ممنون

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Jay John آموزش زبان های خارجه در مشهد پروژه آماده افترافکت | پروژه آماده پریمیر mehrak11 ثبت نام تیزهوشان و دانشگاه های کشور Robert مد و فشن شهر فرش ماشيني کاشان اورژانس‌ها و مسمومیت‌های دارویی، شیمیایی، گیاهان و گزش حیوانات